مانلي مانلي ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

مادرانه

نازدوووووونه دخترمامان

  نی نی ناز مامان اینروزا خیلی بامزه شده و باکاراش دل منو میبره از صبح تاشب مشغول شیطونی اگر میتونست حتما تاصبح بیدارمیموند و به بازیهای عقب افتادش میپرداخت صبح ها چشماشو بازنکرده میره سمت عروسکهاش و میگه نی نی نی نی جدیدا ی کیفم میندازه رو دوشش و یاعلی مگس کش هم میگیره دستش چنان تند تند راه میره که خدامیدونه هرچی هم سرراهش باشه با مگس کش منهدم میکنه یعنی دیواننه کنددس کاراش    کم کم داره به حرف میفته تقریبا 2حرف اول هرکلمه ای رو بیان میکنه مامان / بابا/ جوجو/ پیشی/ ابه / نی نی /  امه / هاپو / اَپت به معنی رفت / نیس به معنی نیست / جیز/ دد/ هبا وقتی که هواپیمارو میبینه بااااا یعنی بازکن / ریم بعنی بریم / و ...
28 آذر 1392

بازیهای عجیب وغریب

  دخترمامان جدیدا علاقه زیادی پیداکرده سطل اسباب بازیاشو بزاره رو سرش ودورتادور خونه رو بخرچه واقعا صحنه دیدنی وخطرناکیه جالب اینکه اون زیرحرفم میگیره مسیریابی هم میکنه     ...
6 آذر 1392

بخاطرررررررررر تو

  نازنینم   بخاطر حضورت درکنارمن بخاطر حس مادرانه ای که توبه من بخشیدی بخاطر روح لطیف و پاکت چراکه لمس تو لمس تمام زیبایی هاست   بخاطر لبخندزیبایت و افرینش تمام لحظه های شیرین و ناب زندگیم سپاسگذارم           ...
21 آبان 1392

نلی ودوستان لی لی پوتی

    دورهمی آلوچه با دوستای ریزوپیزه   نلی و عاقاکوچیک دانیال     اول مهمونی 2تا تربچه روشون نمیشد باهم بازی کنن     مانلی درحال برقراری صلح با دانیال پیشی   مانلی سلما چشم قشنگ با دنی پیشی در حال بازی با ماشین غزل ااااااا بوقم داره  عاقا دعوایی سراین ماشین بوداااااا مامانننن دنی به ما ماشینو نمیدددده      غزلی میزبان خوش اخلاق ما که هرچی دستش بود میزاشت تودهن بچه ها    فدابشم من باربی من     نیکابلاچه : فکرکردی خیال کردی نمیزارم بیای بیرون برات نش...
15 آبان 1392

دخترانه های من

    نلی قشنگم این روزا خیلی شیطون شده تا چشم منو دورمیبینه ی حرکت جدید میزنه در کسری از ثانیه به هیچ وجه هم از من حساب نمیبره در نهایت وقتی هاپو شم لج میکنه وشروع میکنه به خودزنی  تاجایی که بتونه عسلکم مطلبو بهم میرسونه با ایماواشاره و صداهای عجیب غریب امروز برای اولین بار سرشام گفت آبیده یعنی آب بده اخ قربون کلامت بر من طوطی سخن گوووووووووو   جدیدا علاقه خاصی به نشستن داخل شومینه داره بچم میره تو غارتنهایی خودشو کلی بازی میکنه البته برای بیرون اومدن ازون تو بند دلم پاره میشه چون هیچ ترسی از ارتفاع نداره  چندروز پیش ی دربطری نوشابه پیداکرده بود با تلاش فراوان سعی میکرد بشینه روش خخخخ تازه توهم ارتفاع میزد بچم ع...
9 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد