بالاخره تولد پرنسس برگزار شد. با همه ی سختی ها و خستگی هاش و با برنامه ریزی تمام خریدها رو ذره ذره انجام داده بودم و کارهام روی هم انباشته نشد خدا رو شکر. مانلی به بهترین شکل ممکن توی تولدش همراهی کردو حسابی حال کرد. کلی بادکنک بازی کردو....تنها قسمت سختش این بود که دقیقا موقع برش کیک بهونه گیری کرد و من نفهمیدم چه جوری عکس انداختیم وشمع رو فوت کردیم خترم بدخواب شده بود و گریه می کرد و چون خونه شلوغ بود خوابش نمی برد. بالاخره با کلی زحمت خوابش برد اما اینقدررررر مهمونهای گرامی جیغ و هورا کشیدن بعداز نیم ساعت بیدارشد به همین دلیل باعث شد عکسی نداشته باشم!!! شوهر گرامی و عزیز هم ظ...