مانلي مانلي ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

مادرانه

اخرین روز تو شکم مامان رها

1391/5/20 23:27
نویسنده : رها
1,083 بازدید
اشتراک گذاری

مانلی عزیززززززززززززم سلام

نمیدونم از کجا شروع کنم خیلی بیتابم مادر اصلا باورم نمیشه  تو به این زودی بزرگ شدی که قراره بیای بیرون وپا تو دنیای ما بزاری خدایا شکررررررررررررررررت برای همه چیز.

تنها چندساعت دیگه من شمارو میبینم بعداز 9 ماه انتظار میدونی دخترم الان حس عجیبی دارم مثل زمانیکه قراره سال تحویل بشه ادم یک دلشوره عجیبی داره مثل تولدی دوباره هم عجیبه هم یکمی نگران کننده , بابا مسعود که ازصبح 10بار پرسیده مانلی تکون میخوره یانه ومن هم مثل همیشه پاسخش رو دادم حتی نمیتونم درست بنویسم امشب تا صبح خدا میدونه به من چی میگذره انگار ثانیه ها قفل شدن و حرکتی ندارن زمان ایست کرده توام نسبت به روزای قبل کمتر تکون خوردی شاید فهمیدی فردا قراره چه اتفاقی بیفته نکنه دلت گرفته که میخای از مامان جدا بشی عزیزم

من همه کارارو انجام دادم فقط باید یک دوشی بگیرمو اماده باش باشم تا ساعت 6 صبح که راه میفتیم راستی دخترم تو تو شب قدر بدنیا میای ها میدونستی ؟ خدا خیلی مارو دوست داره ولطفش شامل حال ما شده اخه من پارسال تو همون شبا خیلی ازش خواستم که گلی مثل تورو به من بده و حالا صدامو شنیده والان از خدا میخام به خق همین شبا اول سلامتی شمارو بده و برای همه دوستایی که منتظرن فرزند صالح وسالم عطا کنه ازتو هم میخام که دعا کنی مامانی اخه تو الان از هرکسی به خدا نزدیک تری.

مانلی زیبای من عاشقتم و منتظر دیدنت هستم دوست دار تا ابدددددددددددددددد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

نازلی
21 مرداد 91 0:13
رها!نخمی دونم چرا گریه ام گرفت برات دختر از صمیم دل دعا می کنم فردا بهترین روز زندگیت باشه و به راحتی و خوبی زایمان کنی و عشق بچه های کلوب به دنیا بیاد. بی صبرانه منتظر عکسای نازش هستیم. وااااااااااااااااااااای خدایا چرا صبح نمی شه پس؟!
بندانگشتي
21 مرداد 91 12:54
سلام رها جون ....خيلي تبريك ميگم ...انشالله كه زير سايه پدر و مادر سلامت ونامدار باشه
مامان ترانه
21 مرداد 91 16:58
سلام دوستم فردا 100 روزگی ترانه است با اومدنتون خوشحال میشیم
مامان ترانه
21 مرداد 91 16:59
به سلامتی فارغ شدی عزیزم
خانمی
22 مرداد 91 10:21
اشکم در اومدیاد خودم و لحظه دنیا اومدن یکتا افتادم
مامان هامون
22 مرداد 91 12:29
مانلی عزیز وقتی روزی برسه و تو با ذوق مطالب مامان رهای مهربون رو بخونی دلم میخواد بدونی من وهمه خاله های دیگه با لحظه لحظه وجود تو همراه بودیم خندیدیم و دعا کردیم تا تو شاد و سلامت پا به این دنیای شلوغ بزاری همیشه بدون که ما هستیم و هرکاری ازمون بر بیاد انجام میدیم سالم باش و قوی و دوست خوب مامان خوش اومدی
آزي
23 مرداد 91 9:17
سلام رها جون و مانلي عزيزم. به هردوتون رسيدن و ديدن روي همديگه رو تبريك مي گم مي دونم قشنگ ترين لحظه براي يك مادر و فرزند اولين ديدار است. خدايا شكرت كه دختري به اين نازي به دنياي ما اضافه شد. روي ماهشو ديدم رها جون از طرف من خيلييييييييييييييييييييييييي ببوسش و براي پسر منم دعا كن كه به سلامتي و خوشي بدنيا بياد. عاشقتونم
نیحانه
23 مرداد 91 9:58
واااااای مردم از اشک قربون هر دوتون برم دوستون دارم و بهترین هارو براتون میخوام
سولماز
30 فروردین 92 14:19
اشکم در اومد رها جون چقد قشنگ نوشتی.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد