مانلي مانلي ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

مادرانه

براي دخترم

سلام مانلي زيباي من امروز بعد از مدتي سرم يكمي خلوت شده گفتم بيام يكمي با دخترنازم صحبت كنم خانمي اول از همه روزت مبارررررك بالاخره توهم  دختري و قراره يكروزي مادربشي دختر قشنگم به اميدخدا امسالم توي اين خونه موندني شديم ديگه دغدغه جابجايي رو ندارم خداروشكر فقط مونده كاراي آماده كردن اتاق شما مثل كاغذديواري/ خريدن فرش ولوسترو دكوراسيون وتجهيزات اتاق خواب كه اونم داره درست ميشه . دختركم جديدا خيلي شيطوني ميكني هااااا هروقت خوابم خودتو ميكوبي به شيكم تا بيدارشم يك خوراكي خوشمزه بدم بخوري خيلي دلم برات تنگ شده دوست دارم زودتر برم دكتر تابرام سونو بنويسه ببينم چه ميكني چه شلكي شدي اخه خانوم خوشمله .دوست دارم بوس چاق  ...
24 ارديبهشت 1391

صبور

  مادر تنها كسي كه وقتي 9 ماه به شكمش لگد ميزني از ذوق فقط لبخند ميزنه . ...
18 ارديبهشت 1391

دلهررررررره

مانلي زيباي من هرروز با ضربه هاي تو از خواب بيدار ميشم نميدوني كه چقدراين حس برام لذت بخش تا دراز ميكشم اعلام حضور ميكني وقتي زياد راه ميرم و ميشينم با ضربه هات ميگي كه خسته شدي هروقت هم كه رومبل ولو ميكنم خودمو وشروع ميكنم به بستني خوردن همچين ضربه ميزني وحركت ميكني كه گمون ميكنم الان از نافم ميپري بيرون . راستي ديروز عصر كه ولو شده بودم روزمين به قدري تكون خوردي كه  تصور كردم داري سكسكه ميكني البته مطمئنم اخه خيلي شديد بود وپشت هم 10الي 11 تا ضربه جانانه منم سريع زنگ زدم به بابايي وگفتم اونم خيلي خوشحال شد. ...
11 ارديبهشت 1391

تا تو جان بگیری من هزار بار جان خواهم داد کودکم !

مانلی زیبای من سلام دخترکم خیلی وقته میخام برات بنویسم اما نمیدونی سرم خیلی شلوغ توشرکت که همش مشغول کارم منو ببخش   اخه دخترم چاره ای نیست دارم تمام تلاشمو میکنم برای شادبودن و رفاه تو تازگیا برات یکمی با بابایی سرویس خواب, وان حموم, یکمی هم لباس های نازنازی خریدیم امیدوارم خوشت بیاد  دخترکم تازگیا خیلی وول میخوری قشنگم مخصوصا صبح ها وعصرها تابوی خوراکی هم به مشامت میخوره بندری میزنی دوست دارم این لحظه هارو واز خدابسیارسپاسگذارم که همچین گلی رو نصیب من کرد . راستی دیروز که ازسرکاراومدم یکمی زیردلم درد میکرد یعنی وقتی راه میرفتم احساس میکردم که داره به تو فشار میادخودمو تا خونه رسوندم وقتی رفتم WC یکمی لک صورتی دی...
5 ارديبهشت 1391

مادرمهربان

(( قند )) خون مادر بالاست . دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛ اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛ دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد! حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد! دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش ...
27 فروردين 1391

پدر......

سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه اما غصه شو با سيگار ودود سيگارش! ...
27 فروردين 1391

مانلي شيطون ميشود

سلام دختر زيباي من خوبي؟؟؟؟؟ خوشي؟؟؟؟؟ آب و هوا اون تو چقونه است مامي؟ واي بيرون كه خيلي گرمه دختري  هنوز تابستون نيومده من هلااااااك شدم همش دلم ميخاد برم دوش خنك بگيرم بعدشم يك ليوان آب طالبي بخورمو كيف كنم راستي دختري ديشب كه تنهايي نشسته بودم وتازه يك عدد بستني رو باهم ميخورديم ييهويي با صداي بلند صدات كردم كه تو با شنيدن صداي من 4تا ضربه محكم زدي ومن رو غرق در شادي كردي خيلي خوشحال شدم    مانلي من اميدوارم بيشتر وبيشتر شيطوني كني تامامان كلي كيف كنه ...
23 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد